1 آخر شب دوش بیتو ای شمع چگل بگذشت و گذاشت در غمم خوار و خجل
2 تو فارغ و من به وعده تا روز سپید در بند تو بنشسته و برخاسته دل
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 حبذا بخت مساعد که سوی حضرت شاه مردمی کرد و رهم داد پس از چندین گاه
2 بعد ما کز سر حسرت همه روز افکندی سخن رفتن و نارفتن من در افواه
1 دست در وصل یار مینرسد جز غمم زان نگار مینرسد
2 عشق را گرچه آستانه بسیست هیچ در انتظار مینرسد
1 معشوقه به رنگ روزگارست با گردش روزگار یارست
2 برگشت چو روزگار و آن نیز نوعی ز جفای روزگارست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **