1 آخر غم غور از دلم دور شود وین ماتم هجر دوستان سور شود
2 لشکرکش گردون چو درآید به حمل فرماندهٔ گیتی به نشابور شود
1 آخر در زهد و توبه دربستم وز بند قبول آن و این رستم
2 بر پردهٔ چنگ پرده بدریدم وز بادهٔ ناب توبه بشکستم
1 آرزوی روی تو جانم ببرد کافریهای تو ایمانم ببرد
2 از جهان ایمان و جانی داشتم عشق تو هم این و هم آنم ببرد
1 آنرا که غمت ز در درآید مقصود دو عالمش برآید
2 در پای تو هرکه کشته گردد از کل زمانه بر سر آید