- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبها من و خیال تو و کنج خانهای با خود ز گفتوگوی تو هردم فسانهای
2 کردند عاشقان بحلت خونشان بریز هردم چه حاجت است که جویی بهانهای
3 سوزد زبان خامه گه شرح اشتیاق کز آتش غم تو برآرد زبانهای
4 خواهم عنان گرفتنت ای شهسوار حسن باشد بدین بهانه خورم تازیانهای
5 اینک دلفگار من ای ترک تندخوی بهر خدنگ غمزه چو خواهی نشانهای
6 تا جا گرفت خیل خیالت میان جان غم رو نهاد سوی من از هر کرانهای
7 جامی چه اعتبار بر آن آستان ز تو همچو تو صد گداست به هر آستانهای