شبها ز تو در سرم چه سوداست از سید حسن غزنوی رباعی 30

1 کاری بگزاف می گذارم عمری به امید می سپارم

2 نی زهره آنکه دل به جویم نی طاقت آنکه دم بر آرم

1 مژده عالم را که شاه گنبد نیلوفری آمد از ایوان کیوان سوی قصر مشتری

2 تا پدید آرد ز شاخ بید خط مشک نو تا برویاند ز خار خشک گلبرگ تری

1 چون ز غزنین کردم آهنگ ره هندوستان از سپاه روم خیل زنگ می بستد جهان

2 تاج نورانی همی افتاد در پای زمین رایت ظلمت همی افراخت سر بر آسمان