شبها که شمع من توئی از آشفتهٔ شیرازی غزل 1007

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شبها که شمع من توئی هم خود شبان داج به

1 شبها که شمع من توئی هم خود شبان داج به گر ترک یغمائی توئی سرمایه بر تاراج به

2 خوشتر شکنج دام تو از گشت باغ و بوستان با شاهی کون و مکان در کوی تو محتاج به

3 گر مدعی نوش آورد من را غم نیش آورد مرهم نهد غیر ار بدل بر تیر تو آماج به

4 بردار غیرت ار سرت خواهد شدن مگذر زحق از هر سری کو بنگری باشد سر حلاج به

5 داغ غلامی علی آشفته شد زیب جبین خاک در مولا بود درویش را از تاج به

6 گر ازدواج این جهان از چار گوهر شد عیان هم جوهر فردش توئی این فرد از آن ازدواج به

7 دوش نبی معراج تو معراج احمد بر فلک شاید اگر گوئی بود معراج از آن معراج به

8 ما را شده کشتی تبه غرقیم در بحر گنه از موج بر بر ساحلم بحر گنه مواج به

9 غواص لؤلؤ می‌برد من موج بحرت می‌خورم از لؤلؤ و مرجان او این لطمه امواج به

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر