- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیمه شب آن مه چو از حجاب برآمد عقل گمان کرد کافتاب برآمد
2 کاوش مژگان چنان بسینه اثر کرد کز گل قبرم پر عقاب برآمد
3 تا که گریزند مهر و ماه چو خفاش پرده بیفکند و از نقاب بر آمد
4 جوش زنان ریخت می زچشم صراحی آتش افروخته از آب برآمد
5 من پی قاتل دوان بشهر که ناگاه ساعد سیمین بخون خضاب برآمد
6 باد بیک سو فکند زلف سیاهش برق جهان سوز از سحاب برآمد
7 سیخ کبابش بدست بود و بیفکند دود دل من چو از کباب برآمد
8 تازه جوانی زسحر غمزه جهان سوخت الحذر از جان شیخ و شاب برآمد
9 گو بفلاطون خم نشین که سحرگاه صد خمم از جرعه ی شراب برآمد
10 خواب حرام است و فتنه آمده بیدار ترک سیه مست من زخواب برآمد
11 نوبت سلطان غیب صاحب عصر است شحنه عدلش باحتساب برآمد
12 محتسب از حکم اوست خسرو ایران زآنکه جوان بخت و کامیاب برآمد
13 خاک شد آشفته لیک طایر روحش گرد درو بام بوتراب برآمد