1 در منزل او وقت خبر پرسیدن خون شد دلم از بانگ صدا بشنیدن
2 گفتم که کجا توان مر او را دیدن گفتا که کجا توان مر او را دیدن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شب دراز که مانند زلف یار من است چو زلف یار به دست است، کار کار من است
2 ز روزگار همین یک دم است حاصل من که کارساز دلم یارِ سازگار من است
1 داشتم روزی نگاری یاد میآید مرا هر زمان از یاد او فریاد میآید مرا
2 مجمع اصحاب و وصل یار و ایام شباب همچو برق تیزرو با یاد میآید مرا
1 رفتیم ما و عشق تو اندر میان هنوز ساکن نگشت عربده عاشقان هنوز
2 هر برگ گل که باد صبا از چمن ربود مرغان ز رنگ و بوی تو اندر فغان هنوز
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به