1 حیرت، تپش از جام خرابم برده آرام غم تو پیچ و تابم برده
2 بیتابی اگر نمیکنم، معذورم تمکین محبت اضطرابم برده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شب شود روز از خیال عارض جانان ما شمع گو منت منه بر کلبه احزان ما
2 بر لب استغفار و در دل نقش روی و زلف یار بت درون پیرهن میپرورد ایمان ما
1 گشادی طره و مشک ختن سوخت نقاب از رخ فکندی و چمن سوخت
2 اسیران غمت را آتش عشق چو تار شمع در یک پیرهن سوخت
1 لیلیاش در دل و گوشش به صدای جرس است یا رب این مغلطه مجنون ترا با چه کس است
2 میبرد برگ گلی باد ز گلزار برون بلبلی در پس دیوار مگر در قفس است؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به