1 آساید اگر شوی تو همخوابه من گوش فلک ستمگر از لابه من
2 ای دوست جهانیان چون شنگرف برند خاک سر کوی تو ز خونابه من
1 شاهد ما گر سر زلف معنبر بشکند قدر روز افزون کند بازار عنبر بشکند
2 زلف او سر راست از بهر شکست کار ماست گر شکست ما بجوید زلف را سر بشکند
1 مژده ای دل هان که ما را مژده جان آمدست وز نسیم صبح بوی زلف جانان آمدست
2 تن مزن ای دل! بزن دستی و جان را برفشان زانکه این خوش مژده در دل از ره جان آمدست
1 تا دستخوش جهان شدم من در دست قناعتم ممکن
2 خود را به هزار فن گسستم از همدمی جهان پر فن