بگذر از توبه و تقوی که همه پندار از جامی غزل 129

بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است

1 بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است در پی مطرب و می باش که کار این کار است

2 صف زده دردکشان پیش در میکده اند زاهد صومعه را وقت پس دیوار است

3 رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست مهره اش گر چه هزار است کم از زنار است

4 محتسب را که نهد پا ز حد شرع برون مردم آزار چه گویی که خدا آزار است

5 جز به تجرید منه پا که درین راه دراز سوزنی در قدم همت عیسی خار است

6 هر چه بر فرق تو بار است اگر مرد رهی بنه از سر که نه مردی به سر و دستار است

7 دلق و سجاده جامی نه پی زرق و ریاست هر چه دارد همه بهر گرو خمار است

عکس نوشته
کامنت
comment