اشعث طماع عهد خود جمال قصه خوان
1
اشعث طماع عهد خود جمال قصه خوان
آن که چون او طامعی در بحر و بر صورت نبست
2
جمریانش ناگهان کشتند و هر فردی که بود
رست از اخذ و جهید آن خر گدای زرپرست
3
عقل چون تاریخ قتلش خواست از پیر خرد
گفت هر فردی که بود از اشعث طماع رست