-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهّاد و عُجب و گوشه ی محراب وکار خویش ما و نیاز قبله ی ابروی یار خویش
2 ما را نسیم طرّه ی خوبان به یاد داد هان تا به باد بر ندهی روزگار خویش
3 ما را چه اختیار اگر بخت یار نیست آری به اختیار کشد بختیار خویش
4 گفتم که جان نثار تو کردم قبول کن گفتا که چشم نیست مرا بر نثار خویش
5 با خاک آستانه چو کردی برابرم سر بر فلک کشیده ام از اعتبار خویش
6 من صید لاغرم به کمند تو پای بند بگشای دست و روی متاب اش شکار خویش
7 ساقی می صبوح به ابن حسام ده بشکن خمار او به می خوشگوار خویش