زاهد چه بلائی از قائم مقام فراهانی قصیده-قطعه 9

قائم مقام فراهانی

آثار قائم مقام فراهانی

قائم مقام فراهانی

زاهد چه بلائی تو که این رشته تسبیح

1 زاهد چه بلائی تو که این رشته تسبیح از دست تو سوراخ به سوراخ گریزد

2 خلق ار همه دنبال تو افتند عجب نیست یک بره ندیدم که ز سلاخ گریزد

3 حرف از دهن تست کزین سان بجهد تیز یا تیز که از معده نفاخ گریزد

4 هر کو به تو همسایه شود در چمن خلد از جنت و از چشمه نضاخ گریزد

5 آنی تو که چون نظم دری خوانی و تازی نظم از سخن عمعق و شماخ گریزد

6 من از تو گریزانم ازیرا که روا نیست گر صاحب تقوی نه ز اوساخ گریزد

7 ورنه نتوان گفت که در جرگه شاهان شاهین ز حمامات و زافراخ گریزد

8 در مذهب من از سگ گر باشد کمتر شیری که چو گاوش بزند شاخ گریزد

9 مردی که زصد تیزی صمصام نترسد شاید که از یک ریزه صملاخ گریزد

10 آن غوک غدیرست که از روده بترسد وان موش بیابان که ز سلاخ گریزد

11 وان دل که زصد نرگس جماش نه لغزد باشد که ز یک ناکس جماخ گریزد

12 نبود عجب از مرد کشاور که به دی ماه از باغ برون آید و در کاخ گریزد

13 بس راکب و راجل که چو دی در رسد از دشت زی شهر به شملال و به شرواخ گریزد

14 بلبل که بود عاشق رخسار گل از گل در باغ شود زاغ چو گستاخ گریزد

15 سار است و چکاوک که ز بستان به زمستان هم چون ملخ از بدوی ملاخ گریزد

16 با این همه عبدی که به مولا بودش انس بالله که به صد ناله و صد آخ گریزد

17 برفاخته نسبت نه توان داد که آسان از جلوه گه سرو به جلواخ گریزد

18 مرغی که همه ساله خورد دانه ز یک تاک حاشا که ز عنقود وز شمراخ گریزد

19 چون باد خزان بار رزان جمله فرو ریخت آسیمه به هر لانه و هر لاخ گریزد

20 بی چاره چوزین باغ به در راه ندارد ناچار ازین شاخ به آن شاخ گریزد

عکس نوشته
کامنت
comment