1 زاهد خمیده است چو چنگ و ملول نیست یک تار موی بر تن او بی اصول نیست
2 دارد ز مرشدان طریقت، خلیفه ها ایمن به شهرها نتوان شد که غول نیست
1 آمدی چون تو من بی سر و سامان رفتم هستیم گرد رهی بود، به جولان رفتم
2 وضع آشفتگی ام بی تو چنان زیبا بود که دل آشوب تر از زلفِ پریشان رفتم
1 زده ام طبل عشق و رسوایی شهرهٔ شهرتم به شیدایی
2 دل و دین داده ام به مغ بچگان همه جادو و شان یغمایی