چنین که سالک ما می نهد قدم کج مج از جامی غزل 136

چنین که سالک ما می نهد قدم کج مج

1 چنین که سالک ما می نهد قدم کج مج هزار مرحله افزون بود ازو تا حج

2 نتافت بر همه ذرات کون خورشیدی که سیر او نه به قطع دقایق است ودرج

3 چو اقرب است به ما نور او ز حبل ورید چه احتیاج به بسط دلایل است و حجج

4 به چشم راست نگر هر کجا کجی بینی که هست راستی ابرو آنکه باشد کج

5 برآستان تو گفتم که سر زدم عمریست هنوز نبودم امید فتح باب فرج

6 دوباره گفت علی قرع بابنا دم دم فان من قرع الباب و استدام ولج

7 هوای عالم وحدت اگر کنی جامی بغیر راه ملامت مرو به هیچ نهج

عکس نوشته
کامنت
comment