-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به قدر جرم برد هرکسی ز رحمت حظ ز لطف حق کند ابلیس در قیامت حظ
2 بر آن سرم که به دیوانگی زنم خود را که بی جنون نتوان کرد از محبت حظ
3 برای پرسشم ای همنشین چو آمده ای ببند لب که ندارم من از نصیحت حظ
4 بر استخوان هلال است چشم من دایم ز بس که همچو هما دارم از قناعت حظ
5 نه از جنون و نه از عقل، در جهان ما را نشد چو آینه حاصل به هیچ صورت حظ
6 سلیم مصلحت خویش در جنون دیدم به کوی عشق ز بس دارم از ملامت حظ