- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا تو رفتی صحن گلشن کشت آفت دیده است نکهت گل در هوا ابری زهم پاشیده است
2 گرنه طاق ابرو مردانه اش را دیده است از خجالت خویش را محراب چون دزدیده است
3 شیشهٔ افلاک ترسم بیند آسیب شکست بسکه از بویش هوا بر خویشتن بالیده است
4 گر سیاهی از سر داغم نیفتد دور نیست تخم این گل خال او در سینه ام پاشیده است
5 شد غبار خاطر آخر خاک ما غمدیدگان جای دارم در دل او تا زمن رنجیده است
6 هرگز از شادی نمی آید لب زخمم بهم تا دهن غنچهٔ پیکان او بوسیده است
7 از گریبان غنچه سان جویا نیارد سر برون عکس رخسار تو در آیینهٔ دل دیده است