تا به کی مسکین دلم از جهان ملک خاتون غزل 1189

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

تا به کی مسکین دلم باشد ز هجرانت حزین

1 تا به کی مسکین دلم باشد ز هجرانت حزین رحم کن بر حال من طاقت ندارم بیش ازین

2 گفته بودی در وفایت عهد بر جا آورم نیست گویی در دلت عهدی که کردی پیش ازین

3 عهد مشکن چون دو زلفت در وفای من بکوش تا کنم بر جانت ای جان صد هزاران آفرین

4 از وصالم یک زمان بنواز جانا تا شوم بر درت از جان غلام کمترین را کمترین

5 عقل می گوید برو ترک غم عشقش بگوی چون کنم ترک غمش کاو هست چون نقش نگین

6 مهر مهرت از دل پر آتش ما چون رود مهر رویت در دل ما هست چون نقش نگین

7 با وجود آنکه کردی بس جفا بر جای من در سر کار تو کردم در جهان دنیا و دین

8 گرچه برگشتی ز من، من سر نگردانم ز تو شیوه ی مردان نباشد ای دلارامم چنین

9 گرچه بگزیدی کسی دیگر به جای من ولی در جهان جز روی خوبت کی بود ما را گزین

عکس نوشته
کامنت
comment