-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین که من ز تو خود را نمودهام بیزار نعوذبالله اگر افتدم به تو سرو کار
2 هزار جان به جسد آیدم اگر روزی کشی به قدر گناه انتقام از من زار
3 بسی نماند که از کردههای من باشی تو در تعرض و من در مقام استغفار
4 به شرمساری انگار عاشقی چکنم اگر شکنجه زلفت ز من کشد اقرار
5 سزای سرکشی من بس است این که چو شمع اگر تو خندی و من سوز دل کنم اظهار
6 هزار بار ز بیلنگری ز جا رفتم ز بحر عاشقیم تا شد آرزوی کنار
7 اگر دگر سر تسخیر محتشم داری همین بس است که یک عشوهاش کنی در کار