- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون دور شد از حسن رخت پرده انوار شد گنج نهان فاش و عیان شد همه اسرار
2 گر دیده معنی بودت باز بینی کان یار عیانست درین صورت اغیار
3 تاکفر نهان گردد و پیدا شود ایمان گو پرده آن زلف برانداز ز رخسار
4 چون نیست شود هستی موهوم ز معلوم دانی به یقین هست یکی دیده و دیدار
5 زاهد شود از عشق رخت منکر مشاق بردار ز رخ پرده که تا آورد اقرار
6 خورشید جمال تو ز رخ پرده چو برداشت ذرات جهان محو شد از تابش انوار
7 جان واله و شیداست در انوار جمالش ای دل تو کجائی که ببینی رخ دلدار
8 اسرار حقیقت نکنی فاش بهر کس زنهار دلا پرده اسرار نگهدار
9 از دام بلا جان اسیری نشد آزاد تا شد بکمند خم زلف تو گرفتار