چنین که برده شراب لبت ز از فروغی بسطامی غزل 16

فروغی بسطامی

آثار فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

چنین که برده شراب لبت ز دست مرا

1 چنین که برده شراب لبت ز دست مرا مگر به دامن محشر برند مست مرا

2 چگونه از سرکویت توان کشیدن پای که کرده هر سر موی تو پای بست مرا

3 کبود شد فلک از رشک سربلندی من که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا

4 بدین امید که یک لحظه با تو بنشینم هزار ناوک حسرت به دل نشست مرا

5 به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن از آن دو لعل می‌آلود می‌پرست مرا

6 کنون نه مست نگاه تو گشتم ای ساقی که هست مستی این باده از الست مرا

7 نشسته خیل غمش در دل شکستهٔ من درست شد همه کاری از این شکست مرا

8 خوشم به سینهٔ مجروح خویشتن یا رب جراحتش مرساد آن که سینه خست مرا

9 پرستش صنمی می‌کنم فروغی سان که عشقش از پی این کار کرده هست مرا

عکس نوشته
کامنت
comment