1 هنر بباید و رادی و مردمی و خرد بزرگزاده نه آنست کو درم دارد
2 ز مال و جاه ندارد تمتعی هرگز کسیکه بازوی ظلم و سر ستم دارد
3 خوشا کسیکه ازو بد بهیچکس نرسد غلام همت آنم که این قدم دارد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ایخنده زنان بر مه انور رخ تو وی غیرت آفتاب خاور رخ تو
2 در حشر که مشغولی هرکس بخودست دزدیده مرا نظر بود بر رخ تو
1 آن پریچهره که صد عاشق زارش باشد همچو من بسته بهر موی هزارش باشد
2 آتشی در دل من قهر تو افروخت چنانک شعله صاعقه برقی ز شرارش باشد
1 خرم دلی که مجمع سودای حیدرست فرخ سری که خاک کف پای حیدرست
2 جائیکه جبرئیل بدانجا نمیرسد برتر هزار مرتبه ز آن جای حیدرست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به