-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دورم دریغ موسمِ عشرت ز دوستان نزدیک شد که باز شود تازه بوستان
2 یارم نمی خورد غم من هیچ و من همه خون می¬خورم به جای مِی آخر نکوست آن
3 هرگز نداشت بی گره کینه ابروان سبحانه تعالی آخر چه خوست آن
4 ای رشکِ آفتابِ جهان تاب روی تو یا رب چه آفتاب و چه ماه وچه روست آن
5 گر بر رسند کآفت خورشید و ماه کیست خورشید و ماه هر دو بگویند اوست آن
6 از نورِ محض خلقتِ او آفریده اند چون خلقِ خاکیان نه ز نشو و نموست آن
7 عشّاق را ز سنگ ملامت حجاب نیست آن کو نداشت طاقتِ سنگی سبوست آن
8 یا رب بود که یاد نزاری همی کنند در بارگاهِ خسرو آفاق دوستان
9 آن شاهِ سرفراز که در جنب رایتش بر چرخ نیست اتلس ازرق رگوست آن