-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عارفی طوف کنان رفت به باغ دید در باغ حمامی با زاغ
2 با هم از حکم دو جنسی رسته چون دو همنجس به هم پیوسته
3 عارف آن حال عجب را چون دید به تعجب سر انگشت گزید
4 که دو ناجنس به هم چون گستاخ میوه چین آمده اند از یک شاخ
5 ناگهان دید که از شاخ بلند برگشادند سوی خاک نژند
6 آب جویان به تک و پوی شدند لنگ لنگان به لب جوی شدند
7 دید کانبازیشان در لنگی می دهد خاصیت یکرنگی
8 زاغرا ور نه چه نسبت به حمام که گزینند به یک شاخ مقام
9 بس دو خویش به نسب همخانه که نشینند ز هم بیگانه
10 آشنایی نه به قرب نسب است قرب ارباب ادب از ادب است