- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عارفی از منعمی کرد این سؤال: کای تو را دل در پی مال و منال
2 سعی تو، از بهر دنیای دنی تا چه مقدار است؟ ای مرد غنی!
3 گفت: بیرون است از حد شمار کار من این است در لیل و نهار
4 عارفش گفت: این که بهرش در تکی حاصلت زان چیست؟ گفتا: اندکی
5 آنچه مقصود است، ای روشن ضمیر! برنیاید زان، مگر عشر عشیر
6 گفت عارف: آن که هستی روز و شب از پی تحصیل آن، در تاب و تب
7 شغل آن را قبلهٔ خود ساختی عمر خود را بر سر آن باختی
8 آنچه او میخواستی، واصل نشد مدعای تو از آن، حاصل نشد
9 دار عقبی، کان ز دنیا برتر است وز پی آن، سعی خواجه کمتر است
10 چون شود حاصل تو را چیزی از آن؟ من نگویم، خود بگو، ای نکتهدان!