-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کمانداری که نتواند کشیدن کس کمانش را مرا سینه هدف گردیده تیر امتحانش را
2 بود در کاروان مصر گر پیراهن یوسف سزد جا دیده یعقوب گرد کاروانش را
3 ننوشم آب از کوثر نجویم چشمه حیوان به کام دل ببوسم گر شبی شیریندهانش را
4 اگر نه کوی سیمین سرین آویزهاش بودی ز موی فرق کی فرقی بدی موی میانش را
5 کهن نخلم شود برنابرم از خاربن خرما اگر پیرانهسر خدمت کنم نخل جوانش را
6 بپیش قاضی و مفتی به خون خود دهم فتوی که نتواند بگیرد در قیامت کس عنانش را
7 به جای ناله و زاری کند از سرو بیزاری اگر قمری ببیند در چمن سرو چمانش را
8 بد عهد و پیمان را نشاید وصل جانان را کند هرکس دریغ اندر طریق عشق جانش را
9 دل آشفته بیرون کن ز چین و زلف و خوش بنشین بگو این نکته در گوش آن حریف نکتهدانش را