- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اعرابیای به دجله کنار از قضای چرخ روزی به نیستانی شد رهسپر همی
2 ناگه ز کینهتوزی گردون گرگخوی شیری گرسنه گشت بدو حملهور همی
3 مسکین ز هول شیر هراسان و بیمناک شد بر فراز نخلی آسیمهسر همی
4 چون بر فراز نخل کهن بنگریست مرد ماری غنوده دید در آن برگ و بر همی
5 گیتی سیاه گشت به چشمش که شیر سرخ بودش به زیر و مار سیه بر زبر همی
6 نه پای آنکه آید ز آن جایگه فرود نه جای آن که ماند بر شاخ تر همی
7 خود را درون دجله فکند از فراز نخل کز مار گرزه وارهد و شیر نر همی
8 بر شط فرو نیامده آمد به سوی او بگشاده کام جانوری جان شکر همی
9 بیچاره مرد ز آن دو بلا گرچه برد جان درماند عاقبت به بلای دگر همی
10 از چنگ شیر رست و ز چنگ قضا نرست القصه گشت طعمه آن جانور همی
11 جادوی چرخ چون کند آهنگ جان تو زاید بلا و حادثه از بحر و بر همی
12 کام اجل فراخ و تو نخجیر پای بند دام قضا وسیع و تو بی بال و پر همی
13 ور ز آنکه بر شوی به فلک همچو آفتاب صیدت کند کمند قضا و قدر همی