اعرابی‌ای به دجله کنار از رهی معیری قطعه 107

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

اعرابی‌ای به دجله کنار از قضای چرخ

1 اعرابی‌ای به دجله کنار از قضای چرخ روزی به نیستانی شد ره‌سپر همی

2 ناگه ز کینه‌توزی گردون گرگ‌خوی شیری گرسنه گشت بدو حمله‌ور همی

3 مسکین ز هول شیر هراسان و بیمناک شد بر فراز نخلی آسیمه‌سر همی

4 چون بر فراز نخل کهن بنگریست مرد ماری غنوده دید در آن برگ و بر همی

5 گیتی سیاه گشت به چشمش که شیر سرخ بودش به زیر و مار سیه بر زبر همی

6 نه پای آنکه آید ز آن جایگه فرود نه جای آن که ماند بر شاخ تر همی

7 خود را درون دجله فکند از فراز نخل کز مار گرزه وارهد و شیر نر همی

8 بر شط فرو نیامده آمد به سوی او بگشاده کام جانوری جان شکر همی

9 بیچاره مرد ز آن دو بلا گرچه برد جان درماند عاقبت به بلای دگر همی

10 از چنگ شیر رست و ز چنگ قضا نرست القصه گشت طعمه آن جانور همی

11 جادوی چرخ چون کند آهنگ جان تو زاید بلا و حادثه از بحر و بر همی

12 کام اجل فراخ و تو نخجیر پای بند دام قضا وسیع و تو بی بال و پر همی

13 ور ز آنکه بر شوی به فلک همچو آفتاب صیدت کند کمند قضا و قدر همی

عکس نوشته
کامنت
comment