ای مکاشف شده به سر قدر از جامی هفت اورنگ 53

ای مکاشف شده به سر قدر

1 ای مکاشف شده به سر قدر پرده جد و اجتهاد مدر

2 بگذار از خویش و در خدای گریز بگسل از خویش و در خدای آویز

3 گر چه تو ز اختیار مأموری لیک در اختیار مجبوری

4 بین درین کارگاه وهم و خیال خویش را در مجاری افعال

5 قالبی ز اختیار خود عاری گشته افعال حق بر او جاری

6 هر چه جاری شود بر او ز افعال بنگر کز دو نیست بیرون حال

7 یا ز اسباب قرب رضوان است یا ز آثار بعد و خذلان است

8 گر ز قسم نخست باشد کار نعمت حق شمار و شکرگزار

9 اذ من الشکر عم آلاؤه و من الشکر دام نعماؤه

10 شکر باشد کلید گنج مزید گنج خواهی مده ز دست کلید

11 ور ز قسم دوم بود کارت شمر از نفس زشت کردارت

12 جرم و عصیان به سوی خویش افکن سر شرمندگی به پیش افکن

13 معذرت پیشه گیر و استغفار عجز و فقر و شکستگی پیش آر

14 کای خدا بنده گنهکارم گرد خود کوهها گنه دارم

15 نیست غیر از تو عذر خواه تو کس عذر من عفو کرده و کاه تو بس

عکس نوشته
کامنت
comment