1 بگذر ز عقل و فیض محبت نگاه کن بردار شمع را و تماشای ماه کن
2 نزدیک این خرابه شدن از برای چیست از دور چون ستاره به دنیا نگاه کن
3 در آسیا لذیذ بود نان آسیا بر آسمان نظاره ی خورشید و ماه کن
4 خواهی اگر گزند نبینی ز روزگار درویش! هرچه هست ترا، نذر شاه کن
5 بی ترک سر چو عشق میسر نمی شود کنجی نشین و مشورتی با کلاه کن
6 هرگاه برهمن به خدا روی آورد بت گوید از عتاب که بر من نگاه کن
7 رحمت، کرم به قدر گنه می کند سلیم تا ممکن است، باده بنوش و گناه کن
دیدگاهها **