- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر زمان از دور رخ بنمایی و پنهان شوی برق خرمن سوز عقل و هوش و صبر و جان شوی
2 بس که کشتی خلق اگر پیوند عمر خود کنی عمرشان در ملک خوبی شاه جاویدان شوی
3 دل جدا دیده جدا مهمانسرای آراسته ست تا کجا محمل فرود آری که را مهمان شوی
4 تو نه آنی کز تو یابد کنج تاریکم فروغ روز اگر خورشید رخشان شب مه تابان شوی
5 غنچه نازی تو من ابر چمن نبود شگفت گر ببینی گریه زار من و خندان شوی
6 گفتیم حیران چرایی گر تو هم در آینه صورت خود بینی از من بیشتر حیران شوی
7 رسم دلجویی نکو دانی نمی دانم چرا چون رسد نوبت به جامی این چنین نادان شوی