1 هر زن که ز عشقبازی آری بنکاح باشد ز فساد عقل ازو چشم صلاح
2 چون با تو حرام کرد و پنداشت فلاح با غیر تو آخر آیدش وصل مباح
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست