هر بتی قبله نمای دل دانا نشود از سعیدا غزل 325

هر بتی قبله نمای دل دانا نشود

1 هر بتی قبله نمای دل دانا نشود طوطی عقل ز هر آینه گویا نشود

2 عاشق از جلوهٔ معشوق نمایان گردد سرو تا سر نکشد فاخته پیدا نشود

3 بر در دل چه زنی حلقه که این قفل گران بی مددکاری مفتاح دعا وانشود

4 راه در زیر لب فاخته پنهان گردد سرو اگر پیشرو آن قد و بالا نشود

5 با چنین سنگدلی زاهد اگر خاک شود گل شود کوزه شود ساغر و مینا نشود

6 به یقین دیدهٔ یعقوب نخواهد بودن که رسد پیرهن یوسف [و] بینا نشود

7 به غلط راه در آن کوی نمی یابد کس هر گدایی به در دوست سعیدا نشود

عکس نوشته
کامنت
comment