هر دل که نه پردردست از جهان ملک خاتون غزل 689

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

هر دل که نه پردردست آن دل به چه کار آید

1 هر دل که نه پردردست آن دل به چه کار آید وآنکس که نشد عاشق خود چون به شمار آید

2 مسکین دل تنگ من مشکن به ستم یارا زنهار نگه دارش روزیت به کار آید

3 روزی اگر از دستم آید که به پاش افتم یارب چه شبی باشد آن شب که نگار آید

4 گفتم به دل محزون خونست تو را روزی زنهار تحمّل کن جوری که ز یار آید

5 نومید مشو ای دل شاید که نشاید بود کاین اختر بخت من روزی به گذار آید

6 گفتم تو جهان داری گفتا به ولا ولله آخر تو بپرس از وی از ماش چه عار آید

عکس نوشته
کامنت
comment