-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اضطراب دلم از شوق تو دیدن دارد مرغ بسمل چه هنر غیر تپیدن دارد
2 از ره دیر و حرم پای مکش همچو غبار قدمی چند به هر کوچه دویدن دارد
3 ندهد تیغ سزای سر افسرطلبان چون سر شمع، به مقراض بریدن دارد
4 پرده چون افکند از چهره ی گل، رویش را دوستان خوب ببینید که دیدن دارد
5 ندهد دل که کسی بگذرد از کوچه ی ما سیل اینجا هوس خانه خریدن دارد
6 نیست مکتوب، که این غنچه ی خون آلودی ست راست این است که این نامه دریدن دارد
7 هر متاعی که بود، قابل سنجیدن نیست بجز از باده ی گلگون که کشیدن دارد!
8 چون برد دست تهی از سر کوی تو سلیم؟ غنچه ای از چمن وصل تو چیدن دارد