1 انوری را ز حرص خدمت تو چون بر آتش بود قدم پیوست
2 نتواند که زحمتت ندهد گاه و بیگه چه هوشیار و چه مست
3 هست اینک ندیم حلقهٔ در ای جهان بر در تو بارش هست
1 تا رنگ مهر از رخ روشن گرفتهام بیرنگ او ببین که چه شیون گرفتهام
2 دریای من غذای دل تنگ من شدست دریای کشتیی که به سوزن گرفتهام
1 ساقیا بادهٔ صبوح بیار دانهٔ دام هر فتوح بیار
2 قبلهٔ ملت مسیح بده آفت توبهٔ نصوح بیار
1 معشوقه به رنگ روزگارست با گردش روزگار یارست
2 برگشت چو روزگار و آن نیز نوعی ز جفای روزگارست