- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای انوری تویی که به فضل و هنر سزند احرار روزگار و افاضل ترا رهی
2 بودند در قدیم امیران و شاعران واکنون شدت مسلم بر شاعران شهی
3 هستت خبر که هستم دور از تو ناتوان اشکم چو ناردانه و رخسار چون بهی
4 مشغول بودهای که نکردی عیادتم یا خود مرا محل عیادت نمینهی
5 نینی ز ابلهی است مرا از تو این طمع خیزد چنین طمع به حقیقت ز ابلهی
6 با رنج ناتوانی ای دوستان مرا دل گشت پر ز انده و از صبر شد تهی
7 گوید طبیب بهتری امروز غم مخور اینک برفت علت و آغاز شد بهی
8 غم این غمست و بس که ز من فوت میشود در بزم صدر عالم رسم سهشنبهی
9 آن جنت نعیم اگر در جهان بود ممکن ظهور جنت ماوی، فتلک هی