- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 انوری را خدایگان جهان پیش خود خواند و دست داد و نشاند
2 باده فرمود و شعر خواست ازو واندر آن سحر کرد و در افشاند
3 چون به مستی برفت بار دگر کس فرستاد و پیش تختش خواند
4 همه بگذار این نه بس که ملک نام او بر زبان اعلی راند
5 بیش از این در زمانه دولت نیست هیچ باقیش در زمانه نماند