انت شمس البقا و غیرک فی از جامی غزل 447

انت شمس البقا و غیرک فی

1 انت شمس البقا و غیرک فی کل شی ء سواک لیس بشی

2 نیست امکان بساط بوسی تو تا نگردد بساط امکان طی

3 نیست جز مشت گل ز کارگهت دست کرد خلقته بیدی

4 کرده وعده دوای من لب تو چون بجویم وفای وعده ز وی

5 کی من این وعده کرده ام گوید این بود آخر الدواء الکی

6 با تو همدم کجا تواند بود هرکه از خود تهی نشد چون نی

7 پی خود گم کن از میان جامی تا رسد فیض عشق پی در پی

عکس نوشته
کامنت
comment