1 آنکس بود عزیزتر اندر جهان که او نفس عزیز را ندهد خواری سؤال
2 قانع شود بوجه معاش و نباشدش باک ار کمی رسد بفزونی جاه و مال
3 ای بس که بنده میکند آزاده مرد را فضل معاش و میشکند گردن رجال
1 مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
2 چنانم آتش دل بر فلک زبانه زند که یک شرر بود از شعله هاش چرخ اثیر
1 خرم صباح آنکه او ز اول که بگشاید نظر بیند همایون طلعت کشور گشای بحر و بر
2 صاحبقران بیقرین شاه زمان ماه زمین سلطان نظام ملک و دین فرخ رخ فرخنده فر
1 هر چند مدتی شدم از روی اضطرار دور از جناب حضرت میمون شهریار
2 شاه جهان پناه که بر تخت خسروی یک تا جور ندید چو او چشم روزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به