1 آن زلف،که دارد از تو برخورداری مانندهٔ میغست که بر خورداری
2 کی برخورم از قامت چون سرو تو من کز هر طرفی هزار برخورداری
1 مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب اصل خطر شد دوا، رای خطا زد صلیب
2 خوارم و بیوصل دوست خوار بود آدمی زارم و بیروی گل زار بود عندلیب
1 حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات تا شود دیدهٔ ما روشن از آثار صفات
2 لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو برد در جهان آب رخ معدن و حیوان و نبات
1 دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را
2 پایم به گل فروشد، تا چند سر کشیدن؟ دستی بزن برآور این پای در گلم را