- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن پری، بعد از آنکه تیر انداخت گلخنی زخم خورده را بشناخت
2 اندر آمد ز اسب پیشش شد مرهم اندورن ریشش شد
3 نفسی راه لطف پیش گرفت سر او برکنار خویش گرفت
4 عاشقان را به لطف بنوازند دلبران، بعد از آنکه اندازند
5 تا خدنگی ندوختش بر جان نگرفتش به ناز بر سر ران
6 تاب وصلش نداشت آن پر درد جان بداد و وداع جانان کرد
7 گر تو از عاشقان قلاشی کم از آن گلخنی چرا باشی؟
8 عاشقی با بلاکشی باشد کار مجنون مشوشی باشد
9 چون که توی تو شد بدل به صفا خواه تیر جفا و خواه وفا
10 هدفی را که بیم سر نبود خوردن تیر را خطر نبود
11 تیر معشوق را هدف شایی از دل و جان اگر برون آیی
12 همگی روی تا نیارد دوست به تو تیری نمیزند بر پوست