- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن عزیزی گفت فردا ذوالجلال گر کند در دشت حشر از من سؤال
2 کای فرو مانده چه آوردی ز راه گویم از زندان چه آرند ای اله
3 غرق ادبارم ز زندان آمده پای و سر گم کرده حیران آمده
4 باد در کف خاک درگاه توم بنده و زندانی راه توم
5 روی آن دارد که نفروشی مرا خلعتی از فضل درپوشی مرا
6 زین همه آلودگی پاکم بری در مسلمانی فرو خاکم بری
7 چون نهان گردد تنم در خاک و خشت بگذری از هرچ کردم خوب و زشت
8 آفریدن رایگانم چون رواست رایگانم گر بیامرزی سزاست