1 آنکو دارد چو سیم و شر لب و تن آمیخت همی چو شیر و شکر با من
2 ناگه برمید و درچد از من دامن بگریخت ز من چنانکه آب از روغن
1 گه وداع بت من مرا کنار گرفت بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت
2 وصال آن بت صورت همی نبست مرا بدان زمان که مرا تنگ در کنار گرفت
1 شد مشک شب چو عنبر اشهب شد در شبه عقیق مرکب
2 زان بیم کافتاب زند تیغ لرزان شده ز گردون کوکب