- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اندرین مرغزار کشت و درود تیره و خیره چند خواهی بود؟
2 چند خواهی بناز در برداشت دل اتش پرست دود اندود؟
3 روز و شب خون خود همی ریزی تو به تیغ زبان زهر آلود
4 مال و ملک جهان ترا شده گیر چون نباشی تو، مال و ملک چه سود؟
5 از تو خشنود نیست هیچ کسی وانگهی هم تو از تو ناخشنود
6 دودمانی در آتش اندازد گر ضعیفی ز دل برآرد دود
7 هر که آسایش دلی دادست بهمه حال خویشتن آسود
8 عقل داند که بر زیان بودست هر که از بهر مال جان فرسود
9 که بهر حال آنچه زوکم شد بیش از آن بود کاندر آن افزود