اندر پادشاهان وژیر ( گزیر، چاره و تدبیر) به دروغ به پایان مبر. ,
2 چو پیدا شدت نزد شاهان فروغ نگر تا نگویی بدیشان دروغ
3 سخن جز به آیین دانش مگوی که نزد شهان باشدت آبروی
1 قیصر گرفت خطهٔ ورشو را درهم شکست حشمت اسلو را
2 جیش تزار را یرشش بگسیخت چون داس باغبان علف خو را
1 فریاد ازین بئسالمقر وین برزن پر دیو و دد این مهتران بیهنر وین خواجگان بیخرد
2 شهری برون پر هلهله وز اندرون چون مزبله افعی نهفته در سله کفچه فشرده در سبد
1 مه کرد مسخر دره و کوه لزن را پر کرد ز سیماب روان دشت و چمن را
2 گیتی به غبار دمه و میغ، نهان گشت گفتی که برفتند به جاروب، لزن را