1 آندم که زنم از عشق فرخنده دمی باشد در دادن سر ما را ثابت قدمی باشد
2 شایسته درویشان افتاده ملامتها خاصه که دل درویش با محتشمی باشد
3 نه بتکده تنها شد جای صنم چینی مقبل بود آن کعبه کاو را صنمی باشد
4 چشم تو خطا نبود گر میرمد از زلفت آهوی خطائی را از دام رمی باشد
5 در ملک وجودت نیست راهی بسوی کعبه خوش آنکه بفرمانش ملک عدمی باشد
6 زیر علم حیدر بردیم پناه آری هر کس بتمنائی زیر علمی باشد
7 شاید که زند آبی بر آتش دل گاهی چون دیده عاشق را پیوسته نمی باشد
8 فرخنده سری باید شایسته سودایت خرسند دلی کاو را از عشق غمی باشد
9 زخمه خورد از مژگان مسکین دل آشفته چون بربطش از ناله تا زیر و بمی باشد
10 حاشا که هلد افغان تا میزندش چوگان دانی که دهل یکدم خاموش نمیباشد