- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ور تو گویی که کاملان بسیار ما و من آورند در گفتار
2 بی شک ایشان بسی شتافته اند وز من و ما خلاص یافته اند
3 ما و من بر زبان چرا رانند غرض از ما و من که را دانند
4 گویم آن کس که شد ز خویش خلاص شد به سر شهود وحدت خاص
5 غیر مشهود خود نداند هیچ غیر ازان بر زبان نراند هیچ
6 نشود زانش ما و من مانع هر چه گوید بر آن شود واقع
7 من چو گوید مرادش از من اوست اوست چون مغز و لفظ ها همه پوست
8 بلکه حق بر زبان او گویاست نطق حق از زبان او پیداست
9 متکلم ز خود چو گوید راز جز من و ما دگر چه گوید باز
10 قایل من چو نیست جز ذوالمن غیر ذوالمن کجا بود آن من
11 قطره چون بحر ساخت ناچیزش که تواند ز بحر تمییزش
12 به من و ما اگر شود گویا من و مایش بود همان دریا
13 گر چه آرد هزار طوفان زور نفتدش در شهود بحر فتور