-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وه چه غم بود که بختم به تو منسوب نکرد صبر از این بیش که من می کنم ایوب نکرد
2 این ملامت که من از هجر تو با خود کردم در فراق پسر گم شده یعقوب نکرد
3 قلم از جور تو بر حرفِ غمی ننهادم کِم خیال تو سیه روی چو مکتوب نکرد
4 ساغری می که به من داد به یاد لب تو که ز بس گریه کنارم می مقلوب نکرد
5 آخر ای دیده حجاب از من مسکین چه کنی در مثل خوب نگویند که نا خوب نکرد
6 روی من آینه از آهن چینی پندار روی زیبا کسی از آینه محجوب نکرد
7 با که گویم که رقیب آنکه مرا دشمن بود کرد بر درد دلم رحمت و محبوب نکرد
8 من بدین واقعه خاصم ، نه که کس در رهِ عشق پای ننهاد که سر در سر مطلوب نکرد
9 سر ز بیداد نزاری چه کشی تن در دِه کو دلی کز ستم عشق لگد کوب نکرد