جامی

جامی

جامی
جامی

وه که از پای درافکند غم آن پسرم از جامی غزل 315

غزل 315 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

وه که از پای درافکند غم آن پسرم

🌙 حالت شب
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

1 وه که از پای درافکند غم آن پسرم چه بلا بود که پیرانه سرآمد به سرم

2 عشق و پیری نسزد کن مدد ای بخت سیاه تا به دود جگر از موی سفیدی ببرم

3 غم آن تازه جوان از غم پیریم رهاند با غم او چو جوانم غم پیری چه خورم

4 گرچه از سیر مه و سال مرا عمر گذشت آمد از دولت او نوبت عمر دگرم

5 پشتم از محنت ایام خمیده ست ولی در ره عشق و وفا از همه کس راستترم

6 پر برآمد دلم از خون جگر غنچه صفت جای آن دارد اگر بر تن خود جامه درم

7 گفتمش زود ز جامی مگذر گفت که من عمر اویم چه عجب زانکه روان می گذرم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر وه که از پای درافکند غم آن پسرم

شاعر شعر وه که از پای درافکند غم آن پسرم چه کسی است ؟

شاعر شعر وه که از پای درافکند غم آن پسرم جامی می باشد.

شعر وه که از پای درافکند غم آن پسرم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر وه که از پای درافکند غم آن پسرم چیست ؟

قالب شعر وه که از پای درافکند غم آن پسرم غزل است

مضمون اصلی شعر وه که از پای درافکند غم آن پسرم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.