وه! که رفت آن شوخ و بر ما از هلالی جغتایی غزل 217

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق

1 وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق از فراق او بفریادیم، فریاد از فراق!

2 یار با اغیار و ما محروم، کی باشد روا؟ دشمنان شاد از وصال و دوست ناشاد از فراق

3 در فراقت حالم از هر مشکلی مشکل ترست هیچ کس را این چنین مشکل نیفتاد از فراق

4 آنکه روزم را سیه کرد از فراقت، همچو شب روز او چون روزگار من سیه باد از فراق!

5 در بهار از نکهت گل بوی وصلت یافتم وه! که می آید خزان و می دهد یاد از فراق

6 داد و فریاد هلالی گفته ای: از دست کیست؟ این تغافل چیست؟ فریاد از تو و داد از فراق!

عکس نوشته
کامنت
comment